تولیت آستان قدس رضوی: نظامیان دژ استوار مردم و مایه عزت دین و امنیت جامعه‌اند | فرماندهی رهبر انقلاب مسیر جنگ را تغییر داد توضیحات آیت الله سبحانی در مورد نظریه عند الاستطاعة موضوع مهریه خانواده؛ نخستین سنگر تربیت و ایمان سیدمجید بنی‌فاطمه، مداح اهل‌بیت(ع)، عزادار شد تقویت همکاری بنیاد شهید و راویان فتح رضوی برای بازخوانی حماسه دفاع مقدس حذف توقف در مدینه، آرامش زائران عمره را گرفت برگزیدگان سی‌ونهمین جشنواره ملی قرآن و عترت دانشجویان تقدیر می‌شوند آغاز پیش‌ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۵ از امروز (۲۰ مهرماه) رئیس بنیاد شهید: امروز رسالت بزرگ محور مقاومت مقابله با جنگ نرم است محمود روحانی، قرآن‌پژوه، درگذشت مروری بر محتوا، چرایی و چگونگی تهیه فیلمی کوتاه و مستند از مشهد در دوران جنگ جهانی دوم | اسرار ورود کنسول انگلیس به حرم امام‌رضا(ع) مشکل تعیین درصد جانبازی همچنان پابرجاست | بهبود بیمه جانبازان با اختصاص ۲۴ همت اعتبار پیشنهاد آیت‌الله کعبی درمقابل جایزه صلح نوبل آغاز پیش ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۵ از ۲۰ مهر راهکارهای شرع برای غلبه بر وسواس در طهارت و نماز زیارت حضرت معصومه(س) سبب تقویت باورهای وجودی انسان می‌شود لزوم بهره‌برداری از ظرفیت گردشگری مذهبی و زیارتی تربیت بانوان مبلغ اربعین با تأکید بر زبان‌آموزی انگلیسی و عربی شناسایی پیکر شهید محمدهاشم سلطانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس
سرخط خبرها

ترسیمگر راه آزادی | یادی از علیرضا مهدی‌زاده حکاک که در تظاهرات ضدطاغوت به شهادت رسید

  • کد خبر: ۳۵۵۴۲۵
  • ۰۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۱
ترسیمگر راه آزادی | یادی از علیرضا مهدی‌زاده حکاک که در تظاهرات ضدطاغوت به شهادت رسید
اعتراضش با صدای خشک گلوله پاسخ می‌گیرد. علیرضا در فاصله کوتاهی از رضا، بر سنگ‌فرش داغ خیابان می‌افتد. چند دقیقه بعد جوی خون به راه می‌افتد و خشم مردم از همیشه بیشتر است.

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ هوای داغ مشهد مثل پتوی ضخیم روی شهر افتاده‌است. آفتاب تند، آسفالت را موج‌دار می‌کند و سیل جمعیت، هر لحظه به طغیان نزدیک‌تر می‌شود. سایه‌ها کوتاه‌اند و نفس‌ها کوتاه‌تر. جمعیت از کوچه‌های باریک سرریز می‌شود. دست‌ها بالاست و صدای غرش جمعیت ثانیه به‌ثانیه بیشتر می‌شود.

صدای سینه‌زن‌ها با سوت تیز مأموران شهربانی قاتی می‌شود. آن‌سوتر، صفی از نیرو‌های مسلح ایستاده‌اند، بی‌حالت و ساکت. درست مثل دیواری از فلز، خشک و خشن به جمعیت چشم دوخته‌اند. ظهر که می‌گذرد، هوا بوی گردوخاک و اضطراب می‌گیرد. راهپیمایی بزرگی از مدرسه نواب به راه افتاده است. چهلم شیخ احمد کافی است.

درست در بیست‌وششم رمضان‌۱۳۵۷. مردمی که با دهان روزه زیر آفتاب داغ شهریور، شعار می‌دهند خیال عقب‌نشینی ندارند. جمعیت از بازارچه حاج‌آقاجان خود را به طبرسی می‌رساند. مأموران به جمعیت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند و تعدادشان هر ثانیه بیشتر می‌شود. ناگهان، تفنگ‌ها آماده شلیک می‌شوند و تیراندازی... جوانی هجده‌ساله، رضا حسن‌زاده، میان حلقه‌ای از فریاد‌ها فرو‌می‌افتد.

موجی از بهت و خشم راه می‌افتد. صدای جیغ و فریاد، به آسمان بلند می‌شود. مهندس جوانی از دل جمعیت جلو می‌رود. علیرضا می‌ایستد روبه‌روی صف، دست‌هایش را بالا می‌گیرد و با صدایی که از میان هیاهو شنیده نمی‌شود، رو به مأموران فریاد می‌زند «نزنید... مردم را نزنید».

اعتراضش با صدای خشک گلوله پاسخ می‌گیرد. علیرضا در فاصله کوتاهی از رضا، بر سنگ‌فرش داغ خیابان می‌افتد. چند دقیقه بعد جوی خون به راه می‌افتد و خشم مردم از همیشه بیشتر است. شهری که با دهان روزه به خیابان آمد، با خون، صورت اعتراضش را امضا می‌کنند. چند روز بعد، ختم علیرضا، خود به راهپیمایی بزرگی بدل می‌شود در خیابان راهنمایی مشهد. موج اعتراض را از همیشه بالاتر می‌برد. ۹شهریور‌۱۳۵۷، مشهد طعم تیر مستقیم به پیکره اعتراضات را می‌چشد و از آن روز، تابستان داغ انقلاب برای شهر معنای دیگری پیدا می‌کند.

شهادت یک روز پس از ازدواج

در شناسنامه‌اش نوشته‌اند۱۳۲۷، متولد مشهد. علیرضا بعد از دبیرستان چمدان می‌بندد و به امریکا می‌رود. دو رشته کشاورزی و راه‌وساختمان می‌خواند. وقتی درسش تمام می‌شود، بلافاصله به آغوش مشهد بازمی‌گردد. روز و شبش را به کار گره می‌زند. به کار مهندسی مشغول است، اما دل‌شوره فضای سیاسی و اجتماعی خیابان را دارد.

هم‌زمان، اخبار را با ولع دنبال می‌کند. نه ماه بعد، رمضان می‌رسد. مردم مشهد با هر مجلس، به خیابان نزدیک‌تر می‌شوند. او هم در همان مسیر و در کنار مردم شهر می‌ایستد. وصیت‌نامه‌اش که بعد‌ها ردش در پرونده‌های ساواک پیدا می‌شود، عجیب آرام است. از بدهی‌های کوچک می‌گوید، از ساده‌بودن مراسم خاک‌سپاری و از شادی شهادت «به آرزویم رسیده‌ام، خوشحالم». 

یک روز قبل از شهادت، ازدواج می‌کند. ازدواجش به ساده‌ترین شکل ممکن، بی‌تشریفات و بی‌هیاهو، شبیه یک عهد آرام برگزار می‌شود. هنوز مهر عقد در دل‌ها تازه است که خبر شهادتش را به نوعروس می‌دهند. فاصله ازدواج تا شهادتش، تنها یک روز است. بعد از او، مراسم ختم و راهپیمایی‌های پی‌درپی، مشهد را در مدار تازه‌ای می‌اندازد.

قطره قطره تا دریا

اعتراض مسالمت‌آمیز، فشار بی‌صدا، اما پیوسته‌ای است که نظم‌های بسته را وادار به حساب‌کشی می‌کند. خیابان اگر امن باشد، همبستگی و اتحاد شکل می‌گیرد، مفاهیم همچون حق و مسئولیت از پشت تریبون‌ها به زندگی روزمره مهاجرت می‌کند و حتی کسانی که موافق نیستند، فرصت تجربه و گفت‌و‌گو پیدا می‌کنند. مزیت مدنی جنبش‌ها همین است. اخلاق عمومی را رشد می‌دهند و اعتماد اجتماعی را ترمیم می‌کنند. اعتراض دیده‌شونده، جلوی رادیکال‌شدن پنهان را می‌گیرد. صدا وقتی شنیده شود، کمتر به‌دنبال خروج‌های خطرناک می‌گردد.

جنبش‌های منتهی به انقلاب اسلامی حاصل هم‌افزایی میدان‌ها و چله‌های پی‌درپی بود، که سوگ خصوصی را به مطالبه عمومی تبدیل کرد. در سال‌۱۳۵۷، راهپیمایی‌های رمضان و محرم، اعتصاب‌های نفت و چاپخانه و ادارات، و شبکه روحانیون و دانشجویان، ریتم اعتراض پیوسته را ساختند. ریتمی که هر شهر با زبان خودش می‌نواخت. در این میان، چهره‌هایی، چون علیرضا مهدی‌زاده حکاک اهمیت دوگانه دارند. 

از یک‌سو نماد شجاعت بی‌سلاح‌اند، فردی معمولی با زندگی و شغل و رؤیا‌های پراکنده که تصمیم می‌گیرد هزینه ایستادگی را بپردازد و از سوی دیگر گره‌های شبکه‌ای از مردم‌اند که روایت زندگی و شهادتشان در ختم‌ها، اعلامیه‌ها و نقل‌های شفاهی می‌چرخد و آدم‌های پراکنده را به «ما» بدل می‌کند. این الگوی کنش، مشروعیت اخلاقی جنبش را بالا می‌برد، خشونت پنهان را مرئی می‌کند و ظرفیت همبستگی را افزایش می‌دهد. 

تعلقات امروزی و مذهبی او، تحصیل در خارج، اشتغال به مهندسی و زیست بومی، پل میان طبقات و سلیقه‌هاست و یادآور اینکه انقلاب اسلامی محصول تصمیم‌های دقیق آدم‌های عادی است. پاسداشت چنین نام‌هایی، صرفا تکریم گذشته نیست بلکه حفظ حافظه مدنی شهر است تا جامعه بداند اعتراض، هزینه دارد، اما بی‌هزینه‌بودن بی‌عدالتی، خطرناک‌تر است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->